پدری دست بر شانه ی پسرش گذاشت و
از او پرسید: تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر جواب داد: من میزنم! پدر ناباورانه دوباره
سؤال را تکرار کرد، ولی باز همان جواب را شنید.
با ناراحتی از کنار پسر رد شد، بعد از چند قدم
دوباره سؤال را تکرار کرد تا شاید جواب بهتری
بشنود....پسرم من میزنم یا تو؟ این بار پسر جواب
داد شما میزنی. پدر ایستاد... برگشت و رو به
پسر کرد و گفت: چرا دوبار اول این را نگفتی؟!
پسر جواب داد: تا وقتی دست شما روی شانه
ی من بود عالم را حریف بودم، ولی وقتی
دست از شانه ام کشیدی، قوّتم را با خود بردی...
*به یاد اون پسری که:
10 سالش بود، وقتی باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
20 سالش شد، وقتی باباش زد تو گوشش باز هیچی نگفت...
30 سالش شد، وقتی باباش زد تو گوشش، زد زیر گریه...
باباش گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: آخه اون وقت ها
دستت نمی لرزید...
نظرات شما عزیزان:
[